بسیاری از ما فکر می‌کنیم متاورس درباره یک مکان است، اما یکی از تعاریف متاورس در ارتباط با زمانی است که اساساً غوطه‌وری در دنیاهای دیجیتالی به روش اصلی زندگی و گذران اوقاتمان تبدیل می‌شود.

لکس فریدمن متخصص رایانه، محقق هوش مصنوعی و مدرس در مؤسسه فن‌آوری ماساچوست (MIT) ، میزبان پادکست هوش مصنوعی است که از سال ۲۰۱۸ در گفت‌وگو با شخصیت‌های شناخته شده‌ای چون ایلان ماسک، جو روگان، جک دورسی و ری دالیو، به مباحثی چون هوش مصنوعی، علم، فن‌آوری، تاریخ، فلسفه و ماهیت هوش و آگاهی می‌پردازد. یکی از پادکست‌های فریدمن هم به گفت‌وگو با مارک زاکربرگ مدیرعامل فیس‌بوک که حالا به متا تغییر نام داده، پیرامون پدیده جنجالی متاورس اختصاص دارد. فریدمن و زاکربرگ در این پادکست به مباحثی چون هویت و امنیت در متاورس پرداخته‌اند که با توجه به خیز بلند زاکربرگ برای نقش‌آفرینی در این محیط، نکات جالب توجهی برای علاقه‌مندان به فن‌آوری‌های دیجیتال به همراه دارد. 

 

آیا ممکن است مکالمه ما در متاورسی که سال‌ها بعد توسط متا ایجاد خواهد شد، اتفاق افتاده باشد و ما الآن درحال تجربه یک بازپخش از حافظه باشیم؟

جواب این سئوال را نمی‌دانم. در آن زمان من یک سازه کامپیوتری خواهم بود و نه شخصی که شرکت متا را ایجاد کرده. در واقع متا چنین شکلی دارد.

 

به این ترتیب ممکن است شخص دیگری از آواتار مارک زاکربرگ استفاده کند و بتواند مکالمه مارک و لکس را که در چهار دهه پیش انجام شده، بازپخش کند؟

فکر می‌کنم به چنین امکانی بسیار نزدیک‌تر هستیم. منظورم این است که چهار دهه طول نخواهد کشید تا آواتارهای واقعی داشته باشیم.

 

گاهی اوقات از علاقه زیاد خود به ایده آواتار شخصیتتان در متاورس صحبت می‌کنید. خب، می‌دانید، من این پادکستها را شخصاً و با علاقه تهیه می‌کنم؛ چرا که احساس می‌کنم نوعی جادو در گفتوگوی حضوری جریان دارد. فکر می‌کنید چقدر طول خواهد کشید تا در متاورس، در یک گفت‌وگوی دو نفره همان صمیمیت و حضور واقعی را داشته باشیم؟ دسترسی به چنین امکانی تا چه اندازه دشوار خواهد بود؟ 

فکر می‌کنم این یک سؤال کلیدی است. آن‌چه که در مورد واقعیت مجازی و واقعیت افزوده، در مقایسه با انواع پلت‌فرم‌های دیجیتالی قبلی متفاوت به‌نظر می‌آید، همین تجربه احساس حضور با افراد دیگر است که با آن‌چه در صفحه نمایش‌های امروزی  تجربه می‌کنیم تفاوت دارد. این‌طور نیست؟ تلفن‌، تلویزیون‌ و نظیر این‌ها سعی دارند تجربیاتی با احساس وفاداری بالا را ارائه دهند، اما تجربه حضور را در استفاده از آن‌ها واقعاً می‌توانید احساس ‌کنید؟ بعضی وقت‌ها محتوایی که از طریق رسانه‌هایی مثل تلویزیون به شما ارائه می‌شود، در برخی سطوح سعی دارد شما را متقاعد کند که اتفاقی واقعی در حال رخ دادن است، اما سیگنال‌های ظریف و متعددی به شما می‌گویند؛ نه، شما صرفاً به یک صفحه نمایش نگاه می‌کنید. بنابراین پرسش در مورد چگونگی توسعه این سیستم‌ها همانند این است که بپرسیم چه چیزهایی این جهان فیزیکی را می‌سازند؟ فکر می‌کنم که در زمینه حضور بصری و صوتی فضامند، در حال پیشرفت معقولی هستیم که دست‌آورد مهمی محسوب می‌شود. نمی‌دانم تجربه حضور در اتاق‌های کار مجازی را که برای برگزاری جلسات راه‌اندازی می‌کنیم، داشته‌اید یا نه. برای همه مدیران ارشد شرکت این قانون را وضع کرده‌ام که باید جلساتی را در اتاق‌های کاری برگزار کنند.  ایده من این است که اگر محصولات شرکت‌ ما امروز و پیش از همه مورد پذیرش و استفاده خودمان قرار بگیرد، مردم هم در آینده از محصولات ما استفاده خواهند کرد. در حال حاضر امکان‌های زیادی وجود دارد که از نظر احساس حضور،  به‌طور قابل توجهی بر جلسات زوم معمول برتری دارد؛ حتی اگر آواتارها از وفاداری بسیار پایین‌تری برخوردار باشند. مثلاً این ایده که شما صدایی فضامند دارید و در VR با افراد دیگر دور یک میز حضور پیدا می‌کنید. اگر کسی از آن طرف میز صحبت می‌کند، این فاصله را احساس می‌کنید یا این‌که حرکات چهره و اندام‌ها  طبیعی‌تر به‌نظر می‌رسد. همچنین می‌توانید مکالمات جانبی داشته باشید؛ چیزی که  در زوم ممکن نیست. حدس می‌زنم بتوانید به یک نفر در خارج از گروه پیام ارسال کنید یا پیامی را لایک کنید، اما اگر  دور یک میز با افراد نشسته‌اید، مثلاً می‌توانید به‌طرف شخصی که کنارتان نشسته خم شوید و حرفی را زمزمه کنید. خب، واضح است که نمی‌توان این کار را در ارتباط ویدئویی انجام داد. فراتر از این‌ها، در این محیط حتی باید روی حواس مختلف کار کرد. در حال حاضر روی دستکش‌های لمسی کار می‌کنیم که نتیجه‌اش می‌تواند این باشد که برای مثال بتوانید فشار دادن دست‌هایتان را روی میز احساس کنید. به‌نظر من همه این‌ها برای احساس حضور در یک فضای واقعی بسیار حیاتی است. تصورم این است که تا  ۱۰ سال آینده  و حتی پیش از آن، تعداد زیادی از این بلوک‌های سازنده را خواهیم داشت. درVR اولیه، شما فقط هدست دارید؛ می‌توانید به اطراف نگاه کنید و احساس می‌کنید در مکانی قرار گرفته‌اید؛ اما بدون دست‌هایتان واقعاً نمی‌توانید با فضا تعامل داشته باشید. بعد این سؤال مهم مطرح شد که نمایش صحیح دست‌ها چگونه باید باشد؟ در ابتدا همه فرضیات ما به این‌ها خلاصه می‌شد که وقتی در دنیای فیزیکی به پایین و به دست‌هایمان نگاه می‌کنیم بازوها را هم می‌بینیم. پس تصور می‌کردیم که اگر در واقعیت مجازی فقط نمایش دست‌ها را داشته باشیم، خیلی عجیب به‌نظر خواهد رسید. اما معلوم شد که اینطور نیست بلکه این مشکل بیشتر در نمایش بازوها رخ خواهد داد؛ از جمله این‌که زاویه آرنج در یک موقعیت خاص چگونه خواهد بود؟ مسئله این بود که اگر موقعیت‌یابی‌ها بر اساس فاصله دست و هدست شما صورت می‌گرفت، ممکن بود نتیجه دقیقی به دنبال نمی‌داشت و احساس ناخوشایندی را در کاربر به‌وجود می‌آورد و به این ترتیب احساس حضور، خیلی بیشتر شکست می‌خورد. بنابراین من فکر می‌کنم که مجموعه‌ای از این نشانه‌های روان‌شناختی را باید در نظر گرفت و به عنوان جزئیاتی تعیین‌کننده روی آن‌ها کار کرد. تصور می‌کنم طرح‌ریزی بسیاری از این جزئیات در یک دوره چند ساله امکان‌پذیر خواهد بود؛ هرچند برای ایجاد حس کامل حضور نیازی هم نیست که همه مسائل  یک‌باره حل شود.

 

جوهرهای که مکالمه حضوری را خاص می‌کند چیست؟ مثلاً ایموجی‌ها می‌توانند احساسات را به خوبی منتقل کنند، حتی اگر کاملاً فوتو رئالیستی نباشند. مردم در جنگ‌های جهانی برای یکدیگر نامه می‌نوشتند. پس شما می‌توانید فقط با نوشتن نامه عشق بورزید و احساسات خود را منتقل کنید. به این ترتیب شاید اساساً نیازی به تجربه دیداری هم نیست و این امکان وجود دارد که احساسات را عمیقاً و تنها با استفاده از کلمات تجربه کنید. این مسئله جذابی برای بررسی ابعاد روانشناسی احساسات است. 

بله، من روان‌شناسی و علوم رایانه خوانده‌ام، بنابراین روش من در تمام کارهایی که انجام می‌دهم ایجاد نوعی فصل مشترک در این‌ها است. بیشتر شرکت‌های بزرگ فن‌آوری برای تعامل با شما قدم برمی‌دارند، و این همان چیزی است که من به آن اهمیت می‌دهم؛ یعنی فن‌آوری برای کمک به افراد برای تعامل با یک‌دیگر. اما توجه ویژه به روان‌شناسی، رویکردی متفاوت است که لزوماً بسیاری از دیگر کارآفرینان فن‌آوری و شرکت‌های بزرگ آن را دنبال نمی‌کنند. در مورد طراحی محصولات، افکار من از برخی عناصر اولیه روان‌شناسی ناشی می‌شود. واقعیت این است که ما انسان‌ها اساساً به جنبه‌های دیداری محیط، مثلاً حالت‌های چهره اشخاص متصل هستیم. در واقع این یک حس اصلی است. بخش کاملی از مغز روی خواندن نشانه‌های صورت متمرکز شده؛ بنابراین، زمانی که ما در حال طراحی نسخه بعدی Quest یا هدست واقعیت مجازی هستیم، تمرکز ما ردیابی چهره و اساساً چشم است؛ به‌طوری که بتوان تماس چشمی برقرار کرد، که باز هم، واقعاً چیزی نیست که بتوان در یک کنفرانس ویدئویی انجام داد.  در طول کل جلسه ویدئویی ممکن است هیچ‌گونه تماس چشمی برقرار نشود  که البته عجیب است. وقتی در یک جلسه هستید گاهی برای یک ساعت به صورت یا به چشمان فردی نگاه می‌کنید، در حالی که به‌نظر نمی‌رسد واقعاً به چشمان او تمرکز دارید.

 

با شما موافقم. انگار که نگاهتان از یکدیگر عبور می‌کند و سیگنال ارتباطی ارسال نمی‌شود.

پس سئوال این است که آیا قرار است من به دوربین نگاه کنم تا از این طریق بتوانید احساس کنید که من به شما نگاه می‌کنم؟ فکر می‌کنم سئوال جالبی است. با VR امروزی، حتی بدون ردیابی این‌که چشمان شما به چه چیزی نگاه می‌کنند، می‌توان  وانمود به این کار کرد. نگاه شما به سمتی خواهد بود که زاویه سر شما ایجاد کرده و اگر من به جهت کلی شما نگاه می‌کنم، می‌توان به نوعی فرض کرد که تماس چشمی برقرار شده؛ و می‌توان آن را بدون خیره شدن به یک نقطه تنها، انجام داد. فکر می‌کنم این‌ها نکته‌های بسیار مهمی است. بنابراین وقتی به سهم متا در این زمینه فکر می‌کنم، باید بگویم که نه فقط من، بلکه شرکت‌های دیگری که بر روی Metaverse یا واقعیت مجازی و افزوده متمرکز شده‌اند، در مرحله اولویت‌بندی این ویژگی‌ها در سخت‌افزار هستند، چرا که این ویژگی‌ها در موازنه با یک‌دیگر هستند. به این معنی که اگر مقداری وزن و یا ضخامت قطعه‌ای را اضافه کنید، شرکت دیگری با رویکردی جدید، سبک‌ترین و نازک‌ترین قطعه ممکن را خواهد ساخت. بنابراین آن‌چه من دنبال می‌کنم، طراحی و ایجاد انسانی‌ترین و غنی‌ترین احساس حضور است. واقعیت این است که بسیاری از احساسات و بیان انسانی، ناشی از حرکت‌های بسیار کوچک و جزئی هستند. مثلاً اگر من بخواهم ابروی خودم را یک میلیمتر حرکت دهم، علاوه بر این‌که به خوبی متوجه آن خواهید شد، معنایی را هم از آن دریافت خواهید کرد. بنابراین به عقیده من، در بسیاری از ارتباطات  انسانی، از دست دادن سیگنال‌ها یک زیان خواهد بود. هرچه باشد، صرفاً با طراحی یک ویژگی یا کارکرد، نمی‌توان ناگهان احساس حضور واقعی را ایجاد کرد. می‌توان نحوه کارکرد مغز را به‌عنوان یک نقشه راه در نظر گرفت که به ما نشان می‌دهد چطور احساسات و عواطف خودمان را ابراز یا ادراک می‌کنیم. در هر حال، به‌نظر من این مهم‌ترین رویکردی است که باید در بازه زمانی پنج تا ده ساله دنبال کنیم؛ تا هرچه بیشتر به تجریه انسانی و اجتماعی این حضور نزدیک شویم.

 

فکر می‌کنید چه زمانی آن لحظه شگفت برای متاورس سر خواهد رسید، که مردم تجربیات معنادار خود را در این محیط و نه در دنیای واقعی داشته باشند؟ جالب است که امروز بسیاری از مردم مهم‌ترین لحظات زندگی خود، از عشق ورزیدن و ملاقات با دوستان تا تجربه‌های هیجان‌انگیز را در فضای دیجیتال می‌گذرانند، بهخصوص اکنون و در دوران کووید. به نظر شما متاورس چه زمانی امکان این تجربه‌ها را برای تعداد زیادی از انسان‌ها فراهم خواهد کرد؟ 

سئوال خوبی است. بسیاری از مردم فکر می‌کنند متاورس درباره یک مکان است، اما یکی از تعاریف متاورس در ارتباط با زمانی است که اساساً غوطه‌وری در دنیاهای دیجیتالی به روش اصلی زندگی و گذران اوقاتمان تبدیل می‌شود. این یک ساختار معقول است و از این منظر، به گمانم شما نیز آن را فقط به‌صورت ادامه فن‌آوری می‌بینید؛ زیرا این‌طور نیست که ما در حال ساختن دنیای دیجیتال باشیم. فکر می‌کنم من و شما احتمالاً بخش بزرگی از زندگی خود را در دنیای دیجیتالی می‌گذرانیم که فقط واقعیت مجازی سه‌بعدی نیستند، اما من در عمل جلسات زیادی را از طریق ویدئو انجام می‌دهم، زمان زیادی را صرف نوشتن ایمیل می‌کنم یا در واتس‌اپ و شبکه‌های اجتماعی دیگر وقت صرف می‌کنم. بنابراین گمان می‌کنم سئوال شما این است که چه چیزی لازم است تا به یک نوع نسخه حضور غوطه‌وری برسیم.  فکر می‌کنم که یک سری موارد استفاده مختلف در این ارتباط وجود دارد؛ وقتی در حال ایجاد فن‌آوری هستید،  در واقع نوعی دوگانگی را مدیریت می‌کنید. از یک طرف می‌خواهید چیزهایی را بسازید که می‌توانند فراگیر شوند و میلیاردها نفر از آن‌ها استفاده کنند.  از طرف دیگر، شما درگیر حل و فصل رفتارهای متفاوتی هستید که گمان می‌رود کاربران از خود بروز خواهند داد. بنابراین اولین مواردی که ما اساساً دنبال آن رفتیم بازی با Quest و تجربیات اجتماعی بود و این به زمانی برمی‌گردد که ما کار روی واقعیت مجازی را شروع کردیم. ایده اولیه من این بود که مردم آن را به‌عنوان یک بازی در نظر می‌گیرند. اگر توجه کنید، تا آن زمان در تمام پلت‌فرم‌های رایانشی، بازی – هرچند بسیار غیرمتمرکز-، بخش بزرگی از رایانه‌های شخصی و موبایل‌ها‌ بود و شرکت‌های بازی‌سازی زیادی وجود داشت. اما تعداد کمتری از این شرکت‌ها بر ارتباطات و تعاملات اجتماعی تمرکز داشتند. به‌عقیده من بهره‌وری حوزه مستقلی است که ما در گذشته فعالیت‌مان را کمتر بر آن متمرکز کرده‌ایم، اما به گمانم در آینده برایمان واقعاً مهم خواهد بود.

 

منظورتان بهره‌وری اتاق کار است؟ یا بهره‌وری از لحاظ همکاری؟

بله، فکر می‌کنم که نوعی بهره‌وری مربوط به اتاق کار وجود دارد و مثال آن برگزاری جلسه است. در مقابل آن نیز، بهره‌وری ناشی از کار کردن، کدنویسی یا هر دانشی که به فعل درمی‌آید وجود دارد. شما می‌توانید از تمام این موارد مختلف استفاده کنید. در حوزه بازی فکر می‌کنم که در مسیر خود قرار داریم. در قالب شبکه اجتماعی که تمرکز اصلی ما است، یک شرکت برجسته هستیم که در حال تبدیل شدن به Quest است، که در مقایسه با لیست برنامه‌های برتر اجتماعی،  برنامه‌ای شاخص به حساب می‌آید. این اتفاق خواهد افتاد و کوئست پذیرفته‌ خواهد شد؛ احتمالاً زمانی که بخواهیم تعداد زیادی از موارد کاری – انجام کدنویسی یا نوشتن یا هر چیز دیگری در VR – را درون کنفرانس مان داشته باشیم که به وضوح بهتر از Zoom در ویدئو کنفرانس خواهد بود. تصور آن چندان دور از ذهن نیست. کوئست دارای صفحه نمایشی بزرگ‌تر و راه‌اندازی و تنظیمات  آن ایده‌آل است. می‌توانید آن را با خود به هر جایی ببرید؛ در هر جایی از آن استفاده کنید و کامپیوتر  ایده‌آل خود را داشته باشید.  فکر نمی‌کنم که انتشار آن بیش از پنج سال طول بکشد. در این محیط امکان‌هایی را تجربه  خواهید کرد که در حال حاضر با استفاده از تلفن یا رایانه شخصی ممکن نیست؛ مانند دویدن، قایق‌سواری، موج‌سواری و شمشیربازی.

 

گفته بودید که در  هنرهای رزمی هم فعال هستید. پیش از این، وقتی سعی کردم شما را برای جوجیتسو برزیلی ترغیب کنم، گفتیدکه در مورد آن کنجکاو هستید. عالی خواهد شد اگر با هم پا روی تشک بگذاریم و چند حرکت جوجیتسو را به شما نشان بدهم.

خوب، پس یک سال به من فرصت دهید تا آموزش ببینم! بعد از آن می‌توانیم این کار را انجام دهیم !

 

نسخه ۴ فیلم راکی را دیده‌اید که در آن کاراکترهای روسی و آمریکایی با هم روبرو می‌شوند؟ در این تصویر آن شخص روسی من هستم و شما راکی خواهید بود؛ مردی که در پایان برنده می‌شود.

شما فراطبیعی را در Quest امتحان کرده‌اید یا نه؟

 

هر بار که با Quest 2 بازی می‌کنم و هر بار که به واقعیت مجازی پا می‌گذارم، گیج می‌شوم. شما به بهره‌وری در این محیط‌ها اشاره کردید و این قطعاً چیزی است که من نسبت به آن هیجان‌زده‌ام. من عاشق قدم گذاشتن به چنین دنیایی هستم؛ که شاید مرتبط با شخصیت درونگرای من باشد، اما احساس می‌کنم راحت‌ترین راه برای سفر به دنیاهایی است که شبیه به دنیای واقعی اما کاملاً متفاوت هستند. مثل آلیس در سرزمین عجایب است؛ امکانات بی‌پایان هستند و مدام با چیزهای عجیب مواجه می‌شوید. از نظر بهرهوری یک برنامه، باید بگویم که من بیشتر وقت روزانه‌ام  را صرف برنامهنویسی می‌کنم، اما در برنامه‌نویسی باید شناسه‌های حقیقی را توسعه داد. باید آستانهای وجود داشته باشد که تعداد زیادی از اعضای جامعه برنامهنویسی به آنسو حرکت کنند. قابلیت همکاری از طریق جلسات و تعامل دو کدنویس وقتی با هم کار می‌کنند فوقالعاده هیجانانگیز خواهد بود.

فکر می‌کنم برای توسعه این دست‌آورد، نیاز به نوعی موازنه داریم. تجربه‌های جدید وشگفت‌انگیزی وجود خواهند داشت که قبلاً نمی‌توانستید انجام دهید؛ مثل تله‌پورت۱ به مکان‌های مختلف، خواه یک مکان واقعی باشد یا نه. منظورم این است که برخی از تجربه‌ها حول این موضوع می‌تواند باشد که چگونه چیزها را به روش‌های جدید بسازیم. وقتی من در حال کدنویسی هستم، مثل این است که، عملیات کدنویسی را انجام می‌دهم و در حقیقت آن را می‌سازم؛ و بعد مشاهده‌اش می‌کنم. اما در متاورس این امکان وجود دارد که جهان را با نوعی دست‌کاری بسازید. یکی از چیزهایی که ما در Inside the Lab نشان دادیم پیشرفت اخیرهوش مصنوعی در برنامه ربات سازنده۲ است که می‌توانید با آن صحبت کنید. مثلاً  بگویید؛ من در این دنیا هستم، می‌خواهم چند درخت را آن‌جا بگذاری، یا چند بطری آب روی پتوی پیک‌نیک ما قرار دهی و ربات این کارها را انجام می‌دهد. به این ترتیب شما در دنیایی هستید که در آن الگو‌های جدیدی برای کدنویسی وجود خواهد داشت. بنابراین بله، چیزهایی وجود دارد که به نظر بسیار شگفت‌انگیز هستند، مخصوصاً در دفعات اولی که انجامشان می‌دهید.  مثل این  است که قبلاً هرگز چنین تجربه‌ای نداشته‌اید، البته تا جایی که می‌دانم در مورد شخص شما برای اولین بار نخواهد بود که کارهای شگفت‌انگیز انجام می‌دهید. اما در پاسخ به این‌که شرایط لازم برای گذراندن وقت بیش‌تر در این فضا چیست؟ خب، اول باید این موضوع را روشن کنم که اساساً هدف این نیست که مردم زمان زیادی را صرف رایانش کنند.

 

البته برای من پرسشی شخصی بود که در چه صورت تمام وقتم را به این ترتیب صرف خواهم کرد؟

فکر می‌کنم در صورتی که به این واسطه کارهایی را که با کامپیوتر انجام می‌دهید نتیجه بهتری بدهند، منطقاً بیشتر زمان رایانشی خود را در آن صرف خواهید کرد.  بنابراین، شاید بهبود ۵ درصدی کامپیوتر حرفه‌ای شما در بهره‌وری کدنویسی چیز کاملاً جدیدی نباشد، اما منظورم این است که، اگر می‌شد بهره‌وری هر مهندس را در متا ۵ درصد افزایش داد، قطعاً ما آن دستگاه‌ها را برای همه می‌خریدیم. تصور می‌کنم بسیاری از شرکت‌های دیگر نیز چنین خواهند کرد و این‌گونه است که به مقیاسی دست پیدا می‌کنیم که متا را به یک پلت‌فرم  رایانشی رقابتی بزرگ تبدیل می‌کند.

 

اجازه دهید در مورد هویت از شما بپرسم. ما در مورد آواتار صحبت کردیم. هویت را در متاورس چگونه می‌بینید؟ آیا آواتار باید به هویت شما گره بخورد؟ یا می‌تواند اینگونه باشد؟ آیا من می‌توانم هر چه می‌خواهم در متاورس باشم؟  آیا مثلاً می‌توانم به شکل یک غول یا جن باشم؟ در صورت وجود چنین امکان‌هایی، احتمالاً هم فرصت‌هایی هیجانانگیز وجود خواهند داشت و هم احتمال تاریکی بیشتر.

فکر می‌کنم در این ارتباط محدوده‌ای وجود خواهد داشت، ما داریم روی بیان۳ و آواتارها کار می‌کنیم، در یک سر طیف آواتارهای بیانی۴ و کارتونی قرار دارند و در سمت دیگر آواتارهای فوتورئالیستی هستند. واقعیت این است که موارد استفاده متفاوتی برای چیزهای مختلف وجود خواهد داشت و من حدس می‌زنم دسترسی دیگری هم وجود داشته باشد؛ به این صورت که از حالت فوتورئالیستی به حالت بیانی در می‌آیید، یا هم کاراکتر مستقیم شما و هم هویت فانتزی شما وجود خواهند داشت. خیلی چیزها در دو انتهای این طیف قرار می‌گیرند. مثلاً، اگر شما نیاز به عکس دارید، در برخی از تجربه‌ها، ممکن است بخواهید مانند یک اژدهای فوتورئالیستیک باشید یا، اگر من در حال بازی شبیه‌ساز نظامی هستم، فکر می‌کنم عکس فوتورئالیستیک به صورت یک سرباز می‌تواند این تجربه را تقویت کند. در مواقعی با دوستانم در جایی قرار می‌گذارم و  می‌خواهم بدانند که این من هستم. در این مواقع شاید نوعی نسخه کارتونی یا بیانی از من مناسب باشد، اما تجربیاتی نیز وجود دارد مانند، چت VR  که امروز این کار را به خوبی انجام می‌دهد. این تجربه نوعی آرایش لباس و پوشیدن یک آواتار خیالی است که تقریباً شبیه یک میم یا طنز است. به این ترتیب ایجاد ارتباط را از ابتدا راحت‌تر ساخته‌اید، زیرا ممکن است باعث خنده دیگران شود و مثلاً از شما بپرسند این لباس را از کجا گرفته‌اید یا چطور آن را ساخته‌اید و این برای برقراری ارتباط عالی است، در حالی که، اگر به یک جلسه کاری می‌روید، شاید یک نسخه فوتورئالیستیک از خود واقعی شما مناسب‌ترین انتخاب باشد. بنابراین فکر می‌کنم واقعیت فقط یک شکل ندارد. شخصاً معتقدم این‌که چگونه می‌خواهید هویت خود را به صورت آنلاین بیان کنید، در طول زمان به نوعی تکامل یافته است. از روزهای اولیه فیس‌بوک، افراد می‌بایستی تنها یک هویت می‌داشتند و حالا واضح است که این‌طور نخواهد بود و شما امکان انتخاب هویت‌های مختلف را خواهید داشت. این امکان از جنبه‌های مختلف، مفید خواهد بود. در این خصوص برخی از چالش‌های فنی که من واقعاً به آن‌ها علاقه دارم از این جمله است که چگونه نرم‌افزاری را خواهید ساخت تا افراد بتوانند به‌طور یک‌پارچه بین آن‌ها حرکت کنند؟ یعنی بشود آن‌ها را به عنوان نقاط مجزا در یک طیف در نظر گرفت. اما بیایید در این لحظه در مورد اقتصاد Metaverse صحبت کنیم. فرض کنید من یک پیراهن دیجیتالی برای آواتار فوتورئالیستی خود می‌خرم. فکر می‌کنم هنگامی که ما زمان زیادی را در Metaverse می‌گذرانیم و بسیاری از فعالیت‌ها، جلسات کاری و … را در Metaverse پیش می‌بریم، اقتصاد پیرامون لباس مجازی، به همان اندازه بزرگ خواهد بود. ممکن است برای لباسم در جلسات چت ویدیویی خود هزینه کنم؛ پس چرا نباید به‌همان اندازه برای سرمایه‌گذاری در ظاهر یا بیان و آواتار فوتورئالیستی خود خرج کنم؟ فرض کنید برای آواتار واقعی خود چند پیراهن می‌خرید، آیا اگر راهی وجود داشته باشد که اساساً آن را به چیزی بیانی‌تر برای آواتار کارتونی یا آوارتار بیانی  ترجمه کنید، جالب نخواهد بود؟ این همان مسیری است که برخی از جنبه‌های پیشرفت‌ هوش مصنوعی را می‌سازد و قادر است به ویژه مواردی مانند انتقال سبک را انجام دهد. توانایی وام گرفتن از یک اثر هنری یا بیان آن، مثلاً رنگ‌آمیزی یک عکس به سبک گوگن یا به هر سبک دیگر، یا تغییر استایل پیراهن هم‌سو با آواتار بیانی از قبل طراحی شده. فکر می‌کنم بسیار جذاب خواهد بود.

 

به این ترتیب، در مد و لباس احتمال دارد امکانی مثل یک تولیدکننده، یا یک کمد لباس جادویی که خالق استایل است، در اختیارتان باشد و مانند گوگن، قادر باشید بینهایت لباس خلق کنید. قبلاً گفته بودید علت اینکه همیشه لباسهای یکسانی می‌پوشید این است که انتخاب را دوست ندارید. اما اکنون حتی مجبور نیستید لباس‌ها را از کمد خود انتخاب کنید، بلکه کمدی در اختیار دارید که هر بار لباس مناسب را برای شما تولید می‌کند.

برخی افراد این خصیصه را دارندکه تجارت خلاقانه را دنبال می‌کنند، بنابراین فکر می‌کنم بازار بزرگی برای آن‌ها که لباس‌های دیجیتال طراحی می‌کنند وجود خواهد داشت، اما مسئله این است که اگر لباس دیجیتال طراحی می‌کنید؛ و اگر طراح هستید، آیا لازم است تمام نقاط یک طیف را پوشش بدهید؟یا آن را فقط برای یک کیس فوتورئالیستی یا یک مورد بیان‌گر طراحی می‌کنید؟ شاید هم بخواهید طرحی را ارائه کنید که قابل ترجمه به نسخه‌های متفاوتی باشد. اگر بخواهم آواتاری را که به آن علاقه‌مندم از یک طراح خریداری کنم، در موقعیتی دیگر که مثلاً ترجیح می‌دهم یک اژدها باشم، آیا راهی برای تغییر شکل آن، طوری که به شکل منطقی به صورت اژدها توسعه یابد وجود دارد؟ به‌نظر من این یک مسئله جالب در حوزه هوش مصنوعی خواهد بود. به این ترتیب محتوای دیجیتالی که خرید می‌کنید، هر اندازه در موارد بیشتری استفاده شود و مفیدتر باشد ، اقتصاد رونق بیشتری خواهد داشت. این همان چیزی است که قبلاً در مورد NFT ها با شوخی بیان می‌کردیم، اما در این‌جا عمده وعده‌ها این است که اگر کالاهای دیجیتالی خریداری شده صرفاً به یک پلت‌فرم یا به یک مورد استفاده گره نخورده باشد، در نهایت ارزش بیشتری خواهند داشت؛ به این معنی که مردم تمایل بیشتری برای سرمایه‌گذاری روی آن‌ها دارند و این کل اقتصاد را تحریک می‌کند.

 

این جنبه مثبت و جذاب ماجرا است، اما یک جنبه منفی بالقوه در خود دارد؛ به این ترتیب که قادر خواهید بود کاراکترهایی داشته باشیدکه هویت خود را به شکل غول‌ها یا دیوها و یا در قالب ربات‌ها پنهان می‌کنند. پس در متاورس از کجا اطمینان خواهید داشت که با یک انسان واقعی با نیت‌های خوب، یا با یک هوش مصنوعی روبه‌رو هستید؟ آیا این مسئله‌ای هست که به آن فکر کرده باشید یا نگرانش باشید؟

خب، بیایید این قضیه را به چند مورد مختلف تفکیک کنیم. دانستن اینکه شما با کسی صحبت می‌کنید که نیت خوبی دارد، امری است که فکر می‌کنم تقریباً در هیچ کجا حل نشده است. اگر دارید با یک اژدها صحبت می‌کنید کاملاً واضح است که خود را به عنوان یک شخص نشان نمی‌دهد. اما به تصور من، مخرب‌ترین و ترسناک‌ترین مسئله‌ای که می‌شود نگرانش بود، این است که کسی هویت شما را جعل کرده باشد. فرض کنید که ما با آواتارهای فوتورئالیستیک در نسخه آینده این مکالمه قرار داریم و مثلاً در یک اتاق کار به گفت‌وگو مشغولیم و در همین حین کسی وارد می‌شود که شبیه من است. چگونه تشخیص خواهید داد که آن شخص من هستم؟ یکی از ایده‌هایی که در سر داریم، یک پروژه هوش مصنوعی بسیار بزرگ است که بتواند آواتارهای فوتورئالیستیک تولید کند که اساساً تصویرهای عینی از شماست، بنابراین تصویر شما  را از طریق هدست و هر سنسوری که بدن شما واقعاً انجام می‌دهد، مدل‌سازی می‌کند و به نوعی آن را در VR نشان می‌دهد. اما این سئوال مطرح می‌شود که وقتی از هدست VR یا از آواتار استفاده می‌کنم آیا باید نوعی امنیت بیومتریک وجود داشته باشد؟ بنابراین، همان‌طور که ما در حال توسعه این فن‌آوری‌ها هستیم، همچنین در فکر ایجاد امنیت نیز در این خصوص هستیم؟ واضح است که مردم دوست ندارند جعل هویت شوند. این یک مشکل امنیتی بزرگ است، سپس شما با این مسئله مواجه هستید که افرادی در پشت حساب‌های جعلی پنهان شده‌اند تا کارهای مخرب انجام دهند، که منحصر به Metaverse نخواهد بود؛ اگرچه، قطعاً در یک محیط که غوطه‌ورتر است و احساس حضور بیشتری دارید، می‌تواند دردناک‌تر باشد. این مسئله را سال‌ها در رسانه‌های اجتماعی و اینترنت به طور گسترده‌تر تجربه کرده‌ایم و در آن‌جا، تاکتیک‌های زیادی وجود داشته که به تازگی آن‌ها را تکامل داده‌ایم. ما سیستم‌های هوش مصنوعی مختلف را ایجاد کرده‌ایم تا اساساً درک کنیم، آیا روند فعالیت این حساب به گونه‌ای است که یک شخص حقیقی انجام می‌دهد؟ به‌نظر می‌رسد تمام کارهایی که در در این خصوص انجام داده‌ایم، یکپارچگی جامعه نامیده می‌شود. این ماهیت اساساً مانند نظارت پلیسی بر محتوای مضر است؛ و تلاش برای کشف این‌که کجا باید خط‌کشی‌های لازم را لحاظ کرد واقعاً دشوار خواهد بود. از نظر من آن‍چه اهمیت دارد این است که به جای نظارت پلیسی، تا حد امکان تلاش کنم تا بفهمم حساب‌های با هویت احراز نشده چه کسانی هستند، یا حساب‌هایی که در این سطح به‌طور کلی مضر عمل می‌کنند، کجا هستند. تصور می‌کنم چنین چالشی در متاورس حتی جدی‌تر خواهد بود. بنابراین باید کارهای بیشتری در سطح حساب‌ها انجام شود. در ارتباط با چنین چالشی، گروه‌های ضدجاسوسی در داخل شرکت ایجاد کرده‌ایم و سیستم‌های هوش مصنوعی متفاوت برای تشخیص حساب واقعی و غیرواقعی توسعه یافته است، نمی‌گویم که ما کامل هستیم، اما این حوزه‌ای است که از نظر قابلیت‌ها، از رقیبانمان در این صنعت پیش‌تر هستیم.

 

همانطور که گفتید، در سطح فنی، همین‌طور در سطح فلسفی، حل این مشکل فوق‌العاده دشوار است، به هر حال، من احتمالاً دوست دارم آواتار خود را به صورت منبع باز داشته باشم، بهطوری که میلیون‌ها  لکس در حال راه رفتن باشند، درست مثل یک ارتش.

مثل مأمور اسمیت.

 

مأمور اسمیت، بله، دقیقاً. بنابراین، اعضای Unity ML یک کپی از من ساختند و آن را برای من فرستادند. به این شکل که یک نفر در حال دویدن است و من فقط در حال یادگیری تقویتی در مورد آن هستم. قرار بود آن کپی از خودم را منتشر کنم، مانند هزاران لکس که در حال یادگیری تقویتی هستند و به طور طبیعی زمین می‌خورند. آن‌ها باید راه رفتن و خیلی مهارت‌های دیگر را یاد بگیرند. این ایده یعنی تنش بین امنیت بیومتریک را دوست دارم. شما می‌خواهید تنها یک هویت داشته باشید، اما با وجود این  آواتارهای خاص، ممکن است مجبور شوید تعداد زیادی از آن‌ها را داشته باشید. مطمئن نیستم کدام یک از این‌ها یعنی هویت یگانه یا چندگانه امنیت بیشتری می‌آورد. این‌که که جهان را با لکس پر کنیم، و در نتیجه امنیت را بهدست آوریم، یا واقعاً از هویت یگانه شما محافظت به عمل آید. در واقع باید یک سؤال امنیتی بپرسم.

چگونه حضور کثیر لکس به من کمک می‌کند تا در مکالمه خود بدانم که دارم با Lex واقعی صحبت می‌کنم؟

 

اگر تعداد کثیری از من رژه بروند، بله اعتماد را در تمام روابطم بهطور کامل از دست می‌دهم.

من هم فکر می‌کنم که نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. با این‌حال؛ مثلاً اگر قصد دارید در آینده در چندین مکان مختلف ظاهر شوید، می‌توانید این کار را در Metaverse انجام دهید، بنابراین چنین تکثیری، فکر می‌کنم مفید هم می‌تواند باشد.

 

اما اگر کاراکترهای جعلی در روابط خصوصی‌تان عملکردی بهتر از خودتان نشان دهند و به مرور از آن‌ها عقب بمانید چطور؟ این یک نگرانی جدی است که من در مورد کلون‌ها دارم. سابقاً از  QNAP NAS برای ذخیره سازی ویدئو و چیزهای دیگر  استفاده می‌کردم و اخیراً هک شدم. اولین بار بود که با باج افزار هک شدم بنابراین پرسش بیشتر مردم در مورد امنیت است. 

در استراتژی‌های مختلف راه‌حل‌های متفاوتی هم وجود دارد. در صورت مقتضی می‌توانیم محافظت را در پشت یک قلعه تأمین کنیم، که یک مدل متمرکز -در مقابل غیرمتمرکز- است و هر دوی این مدل‌ها دارای نقاط قوت و ضعف هستند. بنابراین هر کسی که می‌گوید، فقط تمرکززدایی کنید، و فقط در این صورت امنیت بیشتر خواهد بود، فکر می‌کنم یک دیدگاه متعصبانه دارد. ما بزرگ‌ترین سرویس رمزگذاری شده در جهان را با واتس‌اپ اجرا می‌کنیم که یکی از اولین سرویس‌هایی است که به‌صورت رمزگذاری چند پلت‌فرمی عرضه می‌شود و به‌نظر من پیشرفت بزرگی برای این صنعت بوده است. یکی از تعهداتی که در این مورد داریم این است که شرکت ما پیام رمزگذاری شده ارسالی و محتوای به‌اشتراک گذاشته‌شده را نمی‌بیند. به این ترتیب، اگر کسی سرورهای متا را هک کند، نمی‌تواند به پیام واتس‌اپی که برای دوست خود ارسال می‌کنید دسترسی داشته باشد. بدیهی است که اگر کسی بتواند سرور یک شرکت را به خطر بیندازد و آن شرکت صدها میلیون یا میلیاردها نفر عضو داشته باشد، در نهایت این مسئله اهمیت بسیاری خواهد داشت. در طرف دیگر این قضیه همه محتوای شما در گوشی‌تان است، آیا شما بهترین شیوه‌های امنیتی را در تلفن همراه خود در نظر گرفته‌اید؟ اگر گوشی خود را گم کنید، تمام محتوای شما از بین می‌رود. شاید از واتس‌اپ یا سرویس دیگری در iCloud یا پلت‌فرم مشابه دیگر، از محتوای خود نسخه پشتیبان تهیه کنید، اما پس از آن آیا مثلاً اپل ممکن است، داده‌ها را به برخی ارگان دولتی بفروشد یا ممکن است اطلاعاتتان هک شود؟ بنابراین اغلب اوقات داشتن داده‌ها در یک مکان متمرکز نیز مفید است، زیرا در این صورت می‌توانید سیستم‌هایی را آموزش دهید که می‌توانند شخصی‌سازی بسیار بهتری انجام دهند، من فکر می‌کنم که در بسیاری از موارد، سیستم‌های متمرکز می‌توانند سرویس بهتری ارائه دهند. به‌خصوص اگر شما یک شرکت بزرگ هستید، کارهای پیشرفته را اجرا می‌کنید و تیم‌های قرمز۵ دارید که به دیتای خودتان حمله می‌کنند و برنامه‌های باگ باونتی را اجرا می‌کنید و سعی می‌کنید تعدادی از بهترین هکرهای جهان را جذب کنید تا همیشه به دیتای خود نفوذ کنید. بنابراین هر سیستمی با مشکلات امنیتی روبه‌رو خواهد بود، اما به عقیده من بهترین راه پیش رو این است که اساساً سعی کنید تا آنجا که ممکن است در مورد سخت‌تر کردن سیستم‌ها تهاجمی و باز رفتار کنید و سعی نکنید به نوعی مخفی شوید و وانمود کنید که مشکلی وجود نخواهد داشت. به‌نظر من در طول زمان این اتفاق خواهد افتاد، چرا که بسیاری از سیستم‌های منبع باز، به همین دلیل که باز هستند، نسبتاً ایمن‌تر شده‌اند.

 

در واقع سعی می‌کنید یک قدم جلوتر از مهاجمان باشید.

این یک فضای ذاتاً متخاصم است. فکر می‌کنم امنیت مسئله جالبی است. به‌دلیل انواع مختلف تهدیداتی که در پنج سال گذشته مدیریت کرده‌ایم، متوجه هستیم که اساساً دشمنان در حال بهتر و بهتر شدن هستند. به هر حال در بسیاری از زمینه‌ها امنیت اهمیت دارد. برای مثال اگر دولت‌ سعی بر مدیریت انتخابات دارد و برای این منظور تاکتیک‌هایی را اتخاذ می‌کند، امنیت قطعاً یکی از زمینه‌های این فرآیند خواهد بود. از طرف دیگر نمی‌خواهم در مورد آن خیلی ساده‌اندیشی کنم، اما مثلاً، اگر کسی چیزی از روی نفرت بگوید، مردم در مورد نحوه بیان حرف‌های نفرت‌انگیز رشد و ارتقاء خاصی پیدا نخواهند کرد. بنابراین پویایی چندانی در زمینه‌ رفتارهای منفی نمی‌توان سراغ گرفت.

 

در پایان من معتقدم که اکثر مردم مثبت‌اندیش هستند، بنابراین می‌شود همچنان به آینده امیدوار بود. 

 

لینک به پادکست گفتگو:

https://www.youtube.com/watch?v=5zOHSysMmH0

 

……………………………………………………………………………………..

 در این ارتباط همچنین می‌توانید مقالات زیر را مطالعه کنید

انتشار کتاب مبانی متاورس با حمایت شرکت ققنوس

کاربردهای کلیدی بلاک‌چین در محیط متاورس

متاورس موج بعدی تحول دیجیتال در جهان است

…………………………………………………………………………………….

 

برای آشنایی با نشریات ققنوس بر روی لینک زیر کلیک کنید.